زمزمه های دل



صبح بارانی بارشِ بارانِ مست و بی نظیر کرد غوغا در تن و جان و ضمیر سایه آمد در زمین ؛خورشيد رفت ابر سیه گشت آسمان میزد نفیر صبحِ بارانی چه بارانی شدست جان شکوفه کرد و دلها شد چو شیر اوّل اسفند باران با وزش شکر میکردش خداوندِ ظهیر باد وباران ؛ابر و برف و این همه رزقِ ما هستندو مهمان و سفیر یا رب این باران و مستی کن فزون عادلِ ما راتو بفرست ایِ شهیر ارادتمندمومنی اول اسفند ماه 98 Faramarzdamghani. Blogfa.
صبح آمد عهدِ جوان میرود جان وبپایان میرسدعمرِ گران این زمانم میرود یکسر چو یک آبِ روان قدرِ یاران را بدان ؛ای جانِ جانان رهگذر آخر بهمن شدو هم نیست شد عهدِ جوان بانگاهت کن تبسم تا شودجانها ظهیر چون نسیمِ صبحگاهی ؛عطر را با دل فشان صبح آمد بازم آید عشق زاید زین سبب مهرورزي کن به انسان؛ذکرِحق گو؛نان رسان این سلامم با درودم ميشود صدهاسرود میکنم تقدیمِ تو تا ِدل رود تا کهکشان سلام آخرین صبح بهمن ماه 98 بر شما خرامان باد ارادتمندتان مومنی Faramarzdamghani.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

روستای باستانی و گردشگری دهمورد آنتی اسکالانت لاچو صدای سکوت دنياي گيم یادداشت های من صخره نوردان نفت نیوز اموزشي Ferdowsi International Grand Hotel |Tehran Hotels,Iran Hotels